معلم تعاریف زیادی در درون خود دارد ولی رویای معلم این است که دیگران از او جلوتر باشند.
ای معلم،خانوم پتروخیلو!
از تو میگویم و برای تو مینویسم زیرا تو همچون شبنم بوی باران میدهی بارانی که بر روی نهال های کوچک ات ریخته ای تا هر آنچه را که تعلیم دیده ای به دانش آموزانت تعلیم دهی.
رابطهی تو با ما (دانش آموزانت)همانند رابطهی مادر با فرزندانش است.
هر چند درس ادبیات و تاریخ را دوست ندارم اما از بس به خوبی برایمان آموزش دادی که حالا علاقمند این دروس و خودتان شده ام، میدانم اکثر دانش آموزانت سر کلاس اذیتت کردند اما تو با صبری که داشتی گذشت کردی، همینطور اگر روزی از دست ما ناخشنود میشدی بیشتر به خاطر خودمان بود تا بهتر بفهمیم.
از تو به یاد دارم : عشقت نسبت به دانش آموزانت، تکرار توضیحات درسی برای بهتر آموختن، پرسش ها و پاسخ های درسی، همچنان پند و نصیحت هایی که آینده ای بهتر برایمان می سازد و فکرمان را با حقیقت های زندگی آشنا می کند و برای یادگیری نوشتاری زبان مادری ات ما را پای تختهی سیاه می آوردی تا با تکرار کلمات آنرا بهتر یاد بگیریم .
من از تو آموختم: اینکه تلاش کنم برای آرزوهایم، ببخشم چونکه همه خطاکارند، بخندم تا لبخند بر روی لب های دیگران آورم، تسلیم نشوم بخاطر اینکه برای همین آفریده شدهام تا با تلاش از تاریکی ها به روشنایی های زندگی ام برسم و همچنان درک کنم تا من هم ، همدردی برای دیگران باشم.
ای معلم تو را سپاس از هر آنچه که به من آموختی،ای آغاز بی پایان تو را سپاس که همانند شمع به درونم نور بخشیدی،ای فراتر از کلام تورا به اندازه تمام مهربانی هایت سپاس میگویم.
من هم دوست دارم و میخواهم نمونه ای از تو باشم از گفتار و رفتار تو، مانند تو!
Add comment