شفا دهنده ای وجود دارد که دوستی نامیده می شود و جایگاهش در قلب آدمیان است…
شما نمی دانید چگونه به وجود می آید و چگونه آغاز می شود.
اما شادی ای که برایتان به وجود می آورد همیشه لذت بخش است و شما احساس می کنید که دوستی ارزشمند ترین نعمت خداوند است.
می خواهم سرگذشت گروهی را باز گو کنم که اعضای آن متشکل از دخترانی از جنس شیشه اما با اراده ای محکم و قوی است. دخترانی که با آرزوی آینده ای روشن پا به مسیری پر از خطر گذاشتند، مسیری که گمان می کردند انتهای این برایشان روشن است.
دخترانی که تمام مشکلات را با یکدیگر پشت سر گذاشتند و همانند یک خانواده تمام لحظه های دشوار را در کنار هم سپری کردند و دوستانه پشت یکدیگر ایستادند.
پای تمام درد و دل های هم می نشستند و ساعت ها به حرف های هم گوش می سپردند.
این گروه از دختران برای کم کردن باری از روی دلهایشان و رساندن حرف هایشان به گوش فلک، تصمیم گرفتند حرف هایشان را در قالب کلمات درآوردە و از سختی های که تجربه کرده اند سخن گویند و سرگذشت خود را باز گو کنند.
در نتیجە ی این تصمیم روزنامه ای با مضمون “پرندگان مهاجر” انتشار یافت.
روزنامه ای که در ابتدای ساخت با مخالفت های زیادی روبه رو شد و حتی برخی در صدد منصرف کردن دختران از این تصمیمشان شدند اما این گروه مقاوم تر از آنی بودند که دست از تصمیم خود بردارند.
این گروه با کمک یکدیگر توانستند اولین روزنامه را به انتشار برسانند و برخلاف تصور عدهای این روزنامه با استقبال زیادی روبه رو شد حتی اشخاص مخالف نیز ، گروه را مورد تشویق بسیاری قرار دادند.
این تشویق ها و استقبال ها باعث قوی شدن اراده ای دختران بر ادامه ای تصمیم و انتشارات روزنامه های بعدی شد.
در هر دورهمی که برای روزنامه تشکیل می شد افراد داوطلب از هر قشری به این گروه پیوستند و باعث بزرگتر شدن این گروه شدند.
اما در این میان برخی از اعضای گروه برخلاف میل خودشان مجبور به ترک گروه شدند برای نجات آینده ی خود به کشوری دیگر پناه بردند تا بتوانند به آرزوها و خواسته هایشان دست یابند …خواسته هایی که شاید برای دیگران از هر چیزی دست یافتنی تر باشد، اما برای آنها از دست نیافتنی ترین خواسته هایشان به شمار می آید.
اما رفتن هم باعث شد تا از تصمیم خود عقب نشینی کنند. آنها در هر جایی که هستند به نوشتن ادامە می دهند و برای موفقیت بیشتر این روزنامه تلاش می کنند.
حال من یکی از اعضای این گروه که شرح حال مختصری از این گروه را بیان کردم شاهد تمام اتفاقات و موفقیت ها، پیشرفت و گسترش گروه بوده ام، حتی شاهد رفتن هم گروهی هایم نیز هستم. شاهد رفتن کسانی که این سالهای سخت را در کنار آنها و با دلداریها و امیدهای آنها سرکردم و حال با نبود آنها سرمی کنم و به کاری که باهم شروع کردیم ادامە میدهم.
من و دیگر هم گروهی هایم دلتنگ نبودشان در این گروه هستیم و همچنین خوشحال برای آینده ای که با دستان خودشان می سازند.
این گروه بر پایه های استوار دوستی بنا شده است و هیچ مشکلی ، حتی جدایی اعضای آن نیز مانعی بر سر راهمان ایجاد نمی کند و هر یک از اعضای آن در هر جا که باشند مانند زنجیری به یکدیگر متصل هستند.
دوست هایمان خیلی دورند، اما دلهایمان خیلی نزدیک .
Add comment