هنگامی که امید می میرد…هنگامی که می بینی کمترین امکان امیدوار بودن را از دست داده ای…فضای خالی را با رویا … اندیشه های کوچک و بچگانه و داستانها پر میکنی… تا بتوانی به زندگی ادامه بدهی.(ژان پل سارتر )
پس می نویسم از چیزهایی که خواسته و یا ناخواسته باعث از بین رفتن امید، انسانیت و آزادی انسانها می شود…
وقتی وارد جنگ شوید، هردو طرف کاملا شکست می خورند. (یو کو اونو) و این داستان زندگی خیلی از انسانهاست ، انسانهایی که بدون هیچ دخالتی در آن تمام زندگی و آرزوهای خود را از دست رفته، می بینند و شکست خورده از مبارزه با تمام ناآرامی ها و ناامیدی ها با تلاش برای شکست نخوردن در برابر آرزوهایشان و بدست آوردن آزادی سلب شده شان قدم در راه مهاجرت میگذارند اما دریغ از اینکه این جهان مکان خطرناکی برای زندگی کردن است؛ نه بخاطر وجود مردمی که شریر هستند بلکه بخاطر وجود افرادی که هیچ اقدامی در مقابله با آنها انجام نمی دهند.(آلبرت انیشتین)
صحبت از پژمردن یک برگ نیست…دست خون آلود را در پیش چشم جهانیان پنهان می کنند…آنچه که این نامردان با جان انسانها می کنند هیچ حیوانی به حیوان دیگر روا نمی دارد…صحبت از مرگ محبت است…مرگ عشق…گفتگو از مرگ انسانیت است. (فریدون مشیری)
و همانطور که (چارلی چاپلین) می گوید:یک سیب افتاد و جهان از قانون جاذبه با خبر شد اما میلیون ها جسد افتاد ولی بشر معنی انسانیت را درک نکرد.
و چه بسیار انسانهای بیگناهی که به دنبال آزادی ، انسانیت و تلاش برای تحقق آرزوهایشان جان خود را از دست دادند.
(چگوارا) می گوید: من وطن خاصی ندارم وطن من هرجایی ست که در آن انسان و انسانیت در بند نباشد. در حالیکه بسیاری از انسانها در آرزوی پیدا کردن انسانیت و آزادی قدم در مسیرهای سخت گذاشتند و هستند هنوز انسانهایی که با رویای آزادی ، به امید روزهای بهتر و با رویای داشتن شانسی دوباره برای زندگی بخواب می روند غافل از آنکه آزادی حق مسلم یک انسان است.
(چگوارا) به من می گویند اگر انسانی را در خواب دیدی او را بیدار نکن چون دارد خواب آزادی می بیند اما من به آنها می گویم اگر انسانی را در خواب دیدم او را بیدار می کنم و از آزادی با او صحبت می کنم. و اینکه ما به احترام آزادی یک دقیقه سکوت کردیم ، اما خوابمان برد. (چگوارا) به هر حال زندگی با تمام سختی ها ادامه دارد و شاد بودن تنها انتقامی ست که انسان میتواند از زندگی بگیرد.(چگوارا)
و هر آنچه در مورد زندگی آموختم را می توانم در سه کلمه خلاصه کنم: زندگی ادامه دارد .(رابرت فراست) و اینکه نباید ناامید شد همانطور که از (گابریل گارسیا مارکز) پرسیدند : اگر بخواهی یک کتاب صد صفحه ای در مورد امید بنویسی… چه می نویسی؟ می گوید ۹۹ صفحه را خالی می گذارم و صفحه آخر ... سطر آخر می نویسم …( امید آخرین چیزی ست که می میرد )
و اینکه یادتان باشد که هروقت احساس کردید که به آخر خط رسیده اید شاید در نقطه شروع باشید.
Add comment