تولد یک رویا

جشن تولدت را ای پرنده ی مهاجر به تماشای پرواز پرنده ها در این آسمان آبی بی انتها می نشینم. آسمانی آبی که نه برای من ، نه برای تو که برای همه ی ما آبی ست و بی انتها…اگرچه برای تو ای پرنده ی مهاجر من آسمانی ساختند پر از سیمهای خاردار 

اما تو آنقدر قوی و بزرگ بودی که رویاها و آرزوهایت را فراموش نکردی و آنها را برای خودت و در دل خودت زنده نگه داشتی…چون تو این را می دانستی که اگر رویاهایت از بین بروند می شوی مثل یک پرنده که نمی تواند پرواز کند ، تو این را می دانستی که ما پرنده های مهاجر اسیر و گیر افتاده بر دام زندگی هستیم در انتهای جاده ای پر از سیم های خاردار و مه آلود ولی تو پرواز را فراموش نکردی و با پرواز خود بروی قله های موفقیت توانستی خود را از حصاری که آدمیان برایت ساخته بودند آزاد و رها کنی… 

چهاردهم  آپریل 

سالگرد باشکوه ترین روز زندگی پرنده های مهاجر است . زیباترین تجربه و حسی که در دنیا وجود دارد ، سهم ماست. ۱ سال پیش در چنین روزی ثمره ی دلتنگی ها و ناگفتنی ها ما را دست به قلم کرد تا بنویسیم و اینکه با خیال داشتن یک روزنامه و نوشتن برای آن تحمل سختی ها برایمان   آسانتر شد و مرهمی شد بروی همه دردهایمان و تا وقتی که می نویسیم و می دانیم که خوانده می شود تمام دردهایمان را فراموش میکنیم و  یادمان می ماند اگر چه همه ی این روزهای سخت خستگی داشت ، از خود گذشتگی داشت ، گاهی درد داشت ، بغض داشت و گریه داشت ولی تصمیم ما بزرگتر از همه ی دردهایمان بود ، گوشی برای شنیدن حرفهایمان و چشمی برای خواندن درد دل ها و آرزوهایمان

امروز تنها روزی بود که با شنیدن صدای گریه هایمان نه تنها ناراحت نشدیم بلکه خوشحال هم شدیم و این اشک شوق بود در چشمان همه ی پرنده های مهاجر 

و حالا با گذشت ۱ سال و انتشار ۷ چاپ از روزنامه ما لبخند می زنیم به دیروزهای سخت مان که خوش نبود ، به امروزی  که زیبا و پرافتخار است برایمان و فردایی که رویایی خواهد بود برای ما آسمانی آبی و بی انتها با بالهایی قوی برای پرواز به سوی آرزوها و رویاهایمان 

و این ۱ سال برای ما فقط ۱ سال نبود یک زندگی بود ، یک سرنوشت ، یک خاطره ، یک دوست ، یک پرواز 

با تشکر از همه کسانی که در این روزهای سخت مرهمی بودند بروی بال های آسیب دیده پرنده های مهاجر و نگذاشتند که پرنده های مهاجر پرواز را فراموش کنند. و به ما آموختند که تا زمانی که شادمانه بخندیم و به یکدیگر عشق بورزیم این دنیای زیبا جای ماست . 

*این مقاله در جلد #۸ روزنامه “پرند گان مهاجر” به چاپ رسیده است، که به عنوان ضمیمه با روزنامه “Efimerida ton Syntakton” (روزنامه سردبیران) در ۲۵ می ۲۰۱۸ به چاپ رسیده است.

نجمیه حسینی

Young Journalists

Add comment