یک شب بارانی بدون لامپ روشن شی. تاریکی مرا احاطه کرده است و تو برای نگه داشتن دست من در اینجا نیستی. یک شب به من گفته بودی که هرگز مرا تنها نخواهی گذاشت، ما همیشه دوست خواهیم بود. اما اکنون ما جداگانه هستیم. دروغ … همه چیز دروغ بود
یک منطقه بدون درختان و گل ها، چیست؟ کوه یا دشت؟ انسان بدون احساسات، چیست؟ حیوان یا انسان؟ حیوان بیشتر از انسان خجالتی است. حیوان یعنی خشن اما و بی گناه. انسان یعنی آرامش اما بلکه حیله گر . حیله گری انسان به معنی نفرت، بدی ، ظلم و ستم است. اگر انسان می توانست مانند حیوان باشد، شاید جهان ما بهتر می بود ؟ اما آیا حیوانات بهتر از انسان ها هستند؟
یکی از پرسش هایی که هیچگاه نمیتوانم به آن پاسخ بدهم
من می دانم که تو می خواهی به من بگو. آیا این امکان وجود دارد و البته این امکان وجود دارد! همه چیز امکان پذیر است در دنیا یی که زندگی میکنیم
من می دانم که همه چیز را نمی دانم، اما به عنوان یک انسان، برای برخی از مسایل حس غریزی دارم. همانطور که حیوان ها خطر را از پیش احساس میکنند ، انسان نیز چنین می کند. به من نگو که چطور از احساسات می دانم. فقط افراد فرهیخته این مورد را می دانند. انسان فرهیخته چیست ؟ برای من این افراد از لحاظ ذهنی توسعه یافته اند. بدون نیاز به تحصیل در رشته ی تحصیلی خاص
این افراد تنها در جزیره های دور وجود دارند . این جزایر خیلی دور هستند. این سفر خیلی دور است سفری برای ورود به عمق روح تو . جاده میخواهد قدرت و صبر
من هم این کار را انجام نداده ام، اما افرادی هستند که این کار را انجام داده اند. این جزیره روح نامیده می شود (و هر کسی می تواند آن را به هر اسمی عنوان کند ). من آرزو می کنم یک روز به مقصدم برسم. من می خواهم ببینم که آنجا چی هست؟ فقط روحم میداند
می دانم که همه اینها برای تو دیوانه وار شنیده میشود ، اما واقعیتی است که پنهان شده در پشت کلمات ، حرف ها . هر وقت که توجه میکنم چه هستیم و چه چیز را پنهان میکنیم ، هیبت بزرگ ذهن ، قلب ، افکار و کل وجود من را تحت والشعاع قرار میدهد
می دانم که در حال حاضر به من میخندی برای آنچه که به تو میگویم اما باورم کن ، این واقعیت است و من آرزو میکنم به اعماغ روح خود سفر کنی
Add comment