خودکارم را رو کاغذ نگاه میدارم ، کمی از چیز هایی که طاقت فرسا بود نسبت به زمان و کشورم . من چی هستم
کسی که پرماجرا توهمهایش را میفروشد، خیالات و شب. زندگی را دوست دارم، بازی و سرگرمی ، عاشق این پانزده سالی از زندگیم هستم و این بدنِ خیسم، که مثلِ چشمه آب در من تکان میخورد ، در من زندگی میکند در جایی مخفی و میمیرند در من، که فکر میکنم خیالت و توهم است.
بچه ای هستم مثلِ عروسک که هیچ معنی از زندگی نمیدونه و با هاش بازی میکنند، مثلِ کشتی بدون کاپیتان، موجها باهاش بازی میکنند و او را به هر جا که میخواهند میبرند.
ازتون نخواستم که بیوگرافی منو خلاصه کنید چون خودم دارم مینویسم با جوهری از خونِ خودم
کی هستید!!
کسی هستید. کسانیکه تنها در سالهای مرگم و یا سالهای محرومیتم در سالهای کودکیم
گناهکار هستید.
کی هستم؟ و چرا من را کشتید!!
خطایِ کشوری هستم که پرِ از جنگ.
خطا ی مرد و زنی هستم که فکر میکنند شاید مثلِ مانع جلوی بدبختی زندگیشان میایستم.
اشتباهِ لوحِ تقدیری از شخصی هستم که با بهترین سالها تحصیل ، هدفش این بود که فقط پول به دست بیاورد.
اشتباهِ پسرِ جوانی هستم که به دختری تجاوز کرده است و هیچ گاه جوابی در هیچ دادگاهی نمیدهد و بدونِ تنبیه میماند، چون پول دارد.
اشتباه زنی هستم که آماده مادر شدن نبود.
بچه ای هستم که از زندگی محروم شده ، چون یک مرد و یک زن نسبت به کارشان مسول نبودند .
رویای زوجی هستم چون از داشتن بچه محروم هستند.
رویای هر دختر بچه ای هستم که برادر و خواهر ندارد .
رویای هر مادر بزرگی هستم که میخواهد قبل از مرگش نوههایش را ببیند.
چطور من را کشتید و مجازاتم کردید اینقدر ساده؟
شما رویاها دورانِ کودکیام را به اتمام رساندید.
ولی هیچ گاه امکان ندارد شما را ببخشم...
Add comment