امروز هجدهم آبان سال هزار و چهارصد و یک مصادف با پنجاه و سومین روز اعتراضات به کشته شدن مهسا امینی توسط گشت ارشاد است ؛ در پی این اعتراضات تا الان دست کم ۳۰۴ انسان بی گناه ( که شامل ۴۱ کودک و ۲۴ زن ) کشته شده اند .
در اوایل اعتراضات من و خیلی های دیگر فکر میکردیم این بار هم مثل دفعات قبل این اعتراضات برای مدتی کوتاهی ادامه پیدا می کند ، تعدادی آدم بی گناه کشته می شنوند و بعد ازمدتی کوتاه دوباره وضعیت به حالت قبلی خود برمی گردد .
ولی وقتی دیدم تعداد زیادی از نهاد ها ، افراد معروف و غیر معروف که بعضی از آنها حتی در خارج از کشور زندگی می کنند در حال حمایت از این اعتراضات هستند ، متوجه شدم که این اعتراضات با دفعات قبل فرق می کند و مردم واقعا از دست دولت حاکم به دلیل نا عدالتی مخصوصا راجب حقوق کودکان و نوجوانان عصبانی هستند …
من تا به آن روز در هیچ اعتراضاتی شرکت نکرده بود ومعمولا به خود می گفتم که کاری از دست من بر نمی آید ولی این دفعه با دیدن پایمال شدن حق کودکان و نوجوانان که اکثریت هم سن های خودم هستند واقعا دوست داشتم کاری انجام بدهم و ساکت ننشینم .
ولی قبل از اینکه من کاری کنم اعتراضات به مدرسه ما هم رسید …
همه چیز خیلی سریع شروع شد ، دو نفر از دانش آموزان شروع به بحث کردند یکی حامی معترضین و دیگری جوانی که یکی از اعضای بسیج مدرسه بود که بعد از شنیدن حرف های دانش آموز معترض جوابی نداشت و همین باعث عصبانیت پرخاشگری او شد و شروع به خشونت کرد . همکلاسی های دانش آموز معترض با دیدن این صحنه عصبانی و شروع به حمایت از همکلاسی معترض خود کردند و بعد از دقایقی کل مدرسه شروع به شعار دادن بر علیه رژیم و نظام جمهوری اسلامی کردند .
اما در دومین روز شروع شدن اعتراضات کاملا متفاوت بود بعد از اتمام زنگ دوم بچه ها از راهرو های مدرسه شروع به شعار های ضد جمهوری اسلامی دادن کردن و تا شروع زنگ سوم( که تقریبا ۳۵ دقیقه طول کشید) به آن کار ادامه دادند ، بعد شروع شدن زنگ سوم بچه ها به کلاس ها برگشتند و ساعت بعد وقتی برای آخرین بار در آن روز وارد حیاط مدرسه شدند ، چیزی جز فحاشی و بی احترامی از طرف مدیر و پرسنل مدرسه ندیدند . متاسفانه این آخرین باری بود که بچه ها اعتراضات را این گونه و به صورت یک صدا انجام دادند . اما این پایان همه چیز نبود ؛ بچه ها همچنان روی در و دیوار های مدرسه شعار های ضد جمهوری اسلامی را مینوشتند و معلم هایی که از نظام و این شکل حکومت دفاع میکردند تبدیل به منفور ترین معلم ها شده بودند. برای ۲ هفته همه چیز به همین شکل گذشت تا وقتی که پایگاه بسیج دانش آموزی مدرسه من ، تصمیم گرفتن برای نشان دادن آرامی در مدرسه ما مستندی تهیه کنند و در فضای مجازی به اشتراک بزارند ، قرار بود سر مراسم صبحگاه بیایند ، چند سرود بخوانند ، بچه ها با آنها همخوانی کنند و بعد از اتمام سرود ها آنها را تشویق کنند . ولی وقتی شروع به خواندن سرود کردند کله مدرسه همزمان شروع به هو کردن و اعلام مخالفتشان با آنها کردند ، آنها سعی کردند با بلند کردن صدای باند های مدرسه جلوی صدای دانش آموزان را بگیردند ولی باز هم نتوانستند حریف دانش آموزان مدرسه شوند ، دانش آموزان همچنان آنها را به جای تشویق هو میکردند ، تا وقتی که مدیر به حیاط مدرسه آمد و دانش آموزان را با همان بی احترامی هفته های قبل راهی کلاس هایشان کرد.
الان دقیقا ۱ هفته از آن اتفاق در مدرسه ما گذشته ولی هنوز بچه ها در حال انجام دادن کار هایی هستن تا مخالفت خودشان با این نظام و سبک حکومت نشان بدهند ؛ چه با نوشتن شعار های ضد جمهوری اسلامی و چه با انجام دادن هر کار دیگر .
در هر حال افتخار میکنم و خوشحالم که همچین همبستگی در مدرسه ، بین دانش آموزان اتفاق افتاده .
نمیدانم این اعتراضات کی پایان میابد و اصلا قرار است به پایان برسد یا خیر ولی با اینکه در پی این اعتراضات تعداد زیادی از انسان های بی گناه کشته میشوند ولی اطمینان دارم که با همبستگی مردم همه ی این کشته شدن ها به پایان میرسد و دیگه دلیلی برای کشته شدن باقی نمیماند و همه ی مردم ایران و نوجوانانی مثل من که به جز حق و حقوق خودهیچ چیز دیگر نمیخواهند به هدف هایشان میرسند …
Add comment