درماه دسامبر گذشته یک روز بارانی زیبا تیم پرندگان مهاجر برای بازدید به موزه آکروپلیس رفت . این بازدید از همان بدو ورود برای تمام اعضای تیم جالب بود . فضایی بسیار بزرگ و بازدید کنندگانی از تمام اقصی نقاط دنیا را می توانستید در گوشه گوشه موزه ببینید که به زبانهای مختلف شور و هیجان خود را از دیدن مجسمه های بزرگ بیان می کردند و امواج صداها سمفونی زیبایی را ایجاد کرده بود .
نه تنها در و دیوار مملو از آثار باستانی بود بلکه زیر پایمان نیز شهری بود از هزار سال پیش و ما از طریق کفپوش شیشهای بر روی شهر زیر زمینی قدم میزدیم و هر جا که سر می چرخاندید ،اثری برای شگفت زده کردنتان قد علم می کرد .
از دنیای رنگها برایتان چیزی نگویم بهتر است زیرا زیبایی آنها را با کلمات نمی توانم توصیف کنم و آنچه که قابل بیان است دقت به جزئیات در نحوه پوشش، نحوه میکاپ ،نحوه آرایش موها و حتی انحنا و پستی و بلندی های اندامها در مجسمه ها بود .
برایم بسیار سخت بود تا دستانم را که هر لحظه برای لمس تاریخ به حرکت در می آمدند را کنترل کنم تا جایی که از راهنما سوال کردم اگر امکان لمس این آثار وجود دارد یا نه ؟ زیرا احساس می کردم لمس آنها مانند چراغ جادو عمل می کند و نیرویی مرا به آن زمان پرتاب می کند اما متاسفانه با جواب نه روبرو شدم اما راهنما برایم گفت که می توانم با چشمانم آنها لمس کنم نه با دستانم ! جوابش مرا به فکر فرو برد و باعث شد با دقت بیشتری به تاریخ بنگریم .
این بود داستان روز بارانی ما در آتن که به قدم زدن در تاریخ گذشت !
Photos by Ahmad Yama Fayez
Add comment