مادر! چند وقتی است که تو را به یاد می آورم
مادر! اجازە می خواهم هرآنچە کە در قلبم است را بیان کنم
دلیل همە احساسات منی
دلتنگتم مادر!
آیا هنوز دوست داشتنی ام برای تو
اینجا از دیدن نگاه تو محرومم مادر
دلتنگتم مادر!
روزی درهای این زندان را خواهم شکست
و بە سوی تو می شتابم تا سر بر پاهایت بگذارم
یکی ازپندهای تو این بود که انسان خوبی باشم
حتی اگرجانم را هم در این راه از دست بدهم
دلتنگتم مادر!
مادر،سخت است جدایی مادر از فرزند
و چە تیرە بختند آنانی که از بهشت مادر دورند
از خودم می پرسم آیا جای دیگری می شود آن خوشبختی را بازیافت ؟
دلتنگتم مادر!
بی تو غمگینم مادر!
تو زندگی منی و در هر نفسم جاری هستی
حتی لحظه ایی بی تو نمی خواهم زندگی کنم
زندگی بی تو یک اسم عاری از معناست مادر
دلتنگم مادر!
چە خوب بودند آن روزهایی که سرگرم بازی بودم و در آغوشت بە خواب می رفتم
تو همە ی دنیای من بودی
اما این زندگی سرشار از مشقت ، بهشت مرا از من گرفته است
چە زیبا می گفتی دربارە ی انسان ها
کە حسود شادی دیگرانند و در پی گرفتن بهشت دیگران
تو را می پرستم مادرم
در پناه خداوند سالم و خوشبخت باشی
Add comment