فریاد، سرقت، خون ریزی، قتل، انفجار، مرگ و سرانجام آوارگی. همه این چیزها هنوز هم در ذهنم من مانده است. بطور خلاصه، این داستان من به عنوان یک پناهنده سوری است.
فاجعه سوریه از سال 2011 آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. سوال این است، که “چرا” این همه اتفاق می افتد و در اینجا این جواب از دیدگاه شخصی من است. اختلافات بیشتر به دلیل نژادپرستی در میان مردم سوریه برافروخته شد. به طور مثال، جهادگران، مسیحیان را کافر می دانند. بنابرین، همه مسیحیان باید نابود شوند. اگر از شهر دیگری آمده اید یا کرد هستید، شما اجازه آمدن به سوریه را ندارید (از شما استقبال نمی شود). علاوه بر این، کشورهای خارجی خواهان ثروت اقتصادی سوریه و موقعیت جغرافیایی برجسته خود هستند که به آشفتگی موجود کمک می کند. این عوامل منجر به یک بحران سیاسی و اجتماعی در سوریه شده است که زندگی من را به شدت تحت تأثیر قرار داده است.
زمانی که من در سوریه زندگی می کردم، مردم آنقدر احساس ناامنی و به درد نخور بودن می کردند که هر روز قبل از مدرسه فرزندان خود را در آغوش می گرفتند و می بوسیدند. آنها می ترسیدند که دیگر هرگز فرزندان خود را نبینند. ما در ترس زندگی می کردیم. در طول نبرد جنگی بین ارتش ملی و جهادگران، اگر می خواستم از خیابان عبور کنم، مجبور می شدم من از زیر بالکن ها راه بروم تا خودم را از گلوله ها و موشک ها حفظ کنم. بسیاری از مردم از ترس فرزندان خود را از رفتن به مدرسه یا دانشگاه باز می داشتند. به علاوه، بسیاری از خانواده ها به دلیل تورم مالی توانایی پرداخت هزینه های تحصیل را نداشتند. بعضی از بچه ها برای حمایت کردن فامیل های شان به کار مشغول می شدند.
آینده نامشخص به نظر می رسید و دیگر هیچ امیدی در درونم باقی نمانده بود. در سوریه، حتی اگر من مدرک دانشگاه هم می گرفتم، نمی توانستم کار پیدا کنم، بنابراین صرف هزینه برای تحصیل بی معنی بود. از این رو، تنها گزینه برای من و همه پسران سوری این بود که حتی بر خلاف میل خودمان به ارتش ملی بپیوندیم و علیه دشمنان بجنگیم.
در سوریه، من به موارد ساده مانند برق یا اینترنت دسترسی نداشتم، زیرا مناطقی که شهر من از طریق آنجا برق تأمین می کرد، در دست جهادگران بود. بعضی از افراد برای تأمین نیاز های خود ژنراتور برق خریداری می کردند اما همه آنها توانایی تهیه آن را نداشتند. در آن زمان یافتن نفت سخت بود ، بنابراین در نهایت محبور بودم زیر نور شمع مطالعه بکنم.
بسیاری از احزاب سوریه با اجراء کردن هنجارها و قوانین قرآن به روش خودشان، ایدئولوژی اسلامی را تحریف کرده اند. آنها به دنبال ایجاد کردن یک رژیم متفاوت هستند. لذا این طور، آنها اقدامات وحشتناک خود را با استناد به قرآن توجیه می کنند.
به نظر من، همه ما باید تحت یک هدف مشترک متحد باشیم. با این حال، نفرت و تکبر بعضی از مردم مانع پیروزی ملت ما شده است. همانطور که قبلاً ذکر کردم، نژادپرستی دلیل اصلی این فاجعه ملی بود. مذهب، ملیت، تبار، رنگ همه می توانند در لیست اضافه شوند. آنچه برای من مهم است انسان بودن به معنای واقعی کلمه است. اگر ما کنار یکدیگر بایستیم، می توانیم آینده بهتری برای کشورمان و نسل های بعدی بسازیم.
Add comment