پروانه امیری در کتاب خود با عنوان «قلم من نمی شکند، اما مرزها شکسته می شوند» که توسط انتشارات “آکیورنیتس پولیتیس” منتشر شده، می نویسد: «می دانستم که استفاده از کلمات برای توصیف واقعیت تنها راه ایجاد تغییر است.». این کتاب آینه ای از شهادت پناهندگان اردوگاه پناهجویی موریا است. پروانه، یک پناهنده از افغانستان است، که از طریق این کتاب ارتباط ما با هزاران نفر از مردم موریا برقرار میکند. او هویت ها را تغییر میدهد و داستانهای مختلف پناهندگان را نشان میدهد و تعریف میکند، تا شرایط نامناسب اردوگاهها، نابرابری و درد مردمی را که در عین حالی که احساس میکنند زمان متوقف شده است، اما قدرت امید و مبارزه روزانه برای تغییر را پیدا میکنند، محکوم کند.
شهادت افراد در سنین، جنسیت ، ملیت ها و قومیت های مختلف صدای آنها را حول همین نگرانی ها متحد می کند: تا کی در موریا خواهم بود؟ چگونه زنده بمانم؟ به چه کسی اعتماد کنم؟ در میان آنها، کودکان، بدون همراه (پدر و مادر) یا دیگر کودکان، به دنبال پناهندگی هستند. نه تنها به دنبال رفع نیازهای اولیه تغذیه، خواب، سلامتی، هستند بلکه پناهگاهی برای زندگی، مکانی برای هدایت انرژی دوران کودکی خود، رشد و ابراز وجود خود نیز هستند.
خردسالان بدون همراه(پدر و مادر)، دور از خانواده خود، از تنهایی، عدم مراقبت و نبود راهنما رنج می برند، در افکار خود غرق و گم می شوند و معمولاً به اعتیاد، رفتارهای خشونت آمیز و خود تخریبی به عنوان راهی برای فرار و رهایی از ترس، ناامیدی، ناامنی و یکنواختی روی می آورند. برخی از سخنان یاسر میگویند: «ما میتوانستیم قدرت تغییر بسیاری از چیزها را پیدا کنیم. اما به جای آن، ما حتی نمیدانیم چگونه خود را نابود نکنیم». در صفحات بعدی میتوانیم بخوانیم که، مادران در تلاش و درمانده از برآورده کردن نیازهای فرزندان خود هستند.
٢٠ نوامبر روز جهانی حقوق کودکان است. در عین حال، تعداد بیشماری از کودکان در کمپ هایی مانند موریا از تحصیل و آموزش، بازی، تغذیه کافی، مراقبت های پزشکی، مراقبت خانوادگی محروم هستند، مورد آزار و اذیت قرار می گیرند و هویت کودکی آنها در معرض تهدید قرار گرفته یا از بین رفته است. پروانه امیری صدای موریا می شود و در حالی که در هر داستان قهرمان داستان تغییر می کند، هدف او از محکوم کردن نابرابری، ناامنی و نهادهای اروپا، یکسان می ماند.
نویسنده با روایت و توصیف شرایط غیرقابل تحمل زندگی در اردوگاه، نارضایتی و از دست دادن اعتماد همه این افراد را نسبت به اروپا، «قاره اندیشههای روشنگری و همبستگی» که به شکل « قلعه اروپا» در آمده است، آشکار میکند. که نمی تواند نیازهای پناهندگان را برآورده کند و از ارزش ها و حقوق مردم متولد شده در آن دفاع کند. “آیا ناباوری مطلق خود را بر سر دنیا فریاد نمیزنی؟”
“قلم من نمی شکند تا به این داستان نابرابری و تبعیض بین نسل بشر پایان دهیم. کلمات من همیشه مرزهایی را که شما ساخته اید خواهد شکست.” این سخنان پروانه است که پر از شجاعت به دیگران می رسد. و ما را به انجام همین کار دعوت می کند. از طریق داستان های او ما خوانده شده ایم که واقعیت را درک کنیم، نه اینکه منفعلانه آن را تایید کنیم. و همچنین با هر پناهنده ای همذات پنداری کنیم.
پروانه ما را دعوت می کند احساس کنیم که تنها چیزی که ما را از پناهندگان جدا می کند، سرنوشتی متفاوت است، به خطراتی که آنها با آن روبرو هستند پی ببریم و نیاز به تغییر را درک کنیم.
Add comment