علی داستان خود را از طریق مقاله صوتی ارائه شده توسط پرندگان مهاجر در یک پادکست کوچک با ما به اشتراک می گذارد.
روستای من تال است، در استان ماندی بهاء الدین در پنجاب و کشور من پاکستان است. من کشورم را ترک کردم چون گرسنگی وجود داشت و دولت به ما کمک نمی کرد. در پاکستان برای انجام هر شغلی باید رشوه بدهید . شما نمی توانید روی درس خواندن تمرکز کنید و تمام وقت خود را بازی می کنید. برای همین کشورم را ترک کردم .
بعد به تهران رفتم و بعد غیرقانونی به ترکیه رفتم. از ترکیه به یونان آمدم. راه ما بسیار بسیار سخت بود. مجبور بودیم گرسنه بمانیم. ما مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم و زندگی ما در خطر بود. به همین دلیل بود که من به اینجا آمدم تا آینده خود را بسازم، زیرا در پاکستان گرسنگی وجود دارد.
من یک برادر کوچک دارم که می خواهم او درس بخواند و بتواند کاری در زندگی اش انجام دهد، به همین دلیل من آمدم. حتی غذا هم وجود ندارد و در پاکستان گرسنگی زیادی وجود دارد. دولت گوش نمی دهد و اگر شما شغلی داشته باشید، می گویند “پول بیاورید و سپس من به شما گوش می دهم”. ترس برای زندگی ما وجود دارد زیرا در آنجا شما به راحتی می توانید توسط هر کسی در خیابان کشته شوید.
در تهران گرسنه بودم و بعد به ترکیه رفتم. در آنجا خیلی کتک خوردم و زندگی ام را تهدید کردند. در مرز من خیلی کتک خوردم… به من گفتند که اگر برگردم، مرا خواهند کشت. اما ما شجاعت خود را از دست ندادیم. من به ترکیه رفتم تا به طور غیرقانونی عبور کنم. شش ماه در اردوگاه ماندم. من سعی کردم حدود 25-26 بار از مرزعبور کنم تا با قایق به ایتالیا بروم. هر بار که ما دستگیر می شدیم و نمی توانستم از مرز عبور کنیم و به همین دلیل فکر کردم که به یونان بیایم.
سرانجام با سختی به یونان آمدم. گرسنه از طریق جنگل به اینجا آمدیم. مردم فکر می کنند ما به اینجا آمده ایم چون خودمان می خواهیم اما ما به دلیل گرسنگی مجبور به انجام این کار هستیم. چیزی که من می خواهم بگویم این است که آنها باید به ما اجازه اقامت بدهند تا کار را برای افرادی که رنج برده اند که آسان تر کنند.
Add comment